«شهر سوخته» را یکی از عجیبترین تمدنهای کهن بشری در جنوبشرق ایران میدانند. تمدنی با پنج هزار سال قدمت و مردمانی بسیار پیشرفته در مقایسه با تمدنهای همدورهشان! که در علم، صنعت و اقتصاد حرف اول را میزدند. در هنر چنان پیشرو بودند که در جامی زیبا نخستین انیمیشن جهان را خلق کردند. کشفیات این شهر باستانی نشان میدهد ساکنانش جمجمه جراحی و چشم مصنوعی طراحی میکردند. اما شهر سوخته با تمدن عجیب و پیشرفتهایی که داشت، یکباره از صفحه روزگار ناپدید شد. باستانشناسان سالیان طولانی گورها و تپههای شهر سوخته را کاویدند تا شاید دلیلی محکم و قانعکننده برای فروپاشی ناگهانی تمدن بزرگ مردمان شهر سوخته پیدا کنند؛ چراکه تمدن شهر سوخته با آنهمه ویژگیهای منحصربهفرد تمدنی، هیچگاه نتوانست در طول تاریخ احیاء شده و به اوج شکوفایی بازگردد. باستانشناسان براساس یافتههای علمی میگویند چراغ زیباترین و روشنترین تمدن بشری جهان در شرق ایران ناگهان و برای همیشه خاموش شد و از هزارههای گذشته تا آغاز دوره اسلامی در دل تاریکی فرو رفت. بهاعتقاد آنها، شهر سوخته تنها تمدنی نبود که به این سرنوشت محکوم شد، بلکه تمدن اکد در بینالنهرین بهعنوان بزرگترین تمدن بشری جهان نیز دچار همین سقوط تاریخی شد. اما دلیل نابودی این تمدنها چه بود؟ این گزارش براساس مستندات علمی و در گفتوگو با «حسن فاضلی نشلی» پاسخهایی برای این سؤال دارد.
باستانشناسان میگویند تمدن اکد در یک دوره تاریخی ناپدید شد و ۲۰۰ سال طول کشید تا در هزاره دوم پیش از میلاد، دوباره احیا شود. اما علت این نابودی و محو دورهای یک تمدن تاریخی چه میتوانست باشد؟ چگونه تمدنهای بشری با هزاران سال قدمت و استمرار به یکباره ناپدید شدند؟ آیا خاموشی ناگهانی این تمدنها کار فرازمینیها بود؟ باستانشناسان براساس سالها گاهنگاری و مطالعات گسترده روی تمدنهای خاموششده، تنها یک پاسخ برای علت فروپاشی ناگهانی تمدنهای کهن بشری یافتند: «تغییرقلیم».
تغییراقلیم از پدیدهای طبیعی تا پدیدهای انسانساز
«حسن فاضلی نشلی»، دکترای باستانشناسی از دانشگاه برادفورد انگلستان و عضو هیئتعلمی دانشکده باستانشناسی دانشگاه تهران که گاهنگاریهای متعدد و مستمری را سالها درباره تمدنهای محوشده انجام داده است، در گفتوگو با «پیام ما» میگوید: «درسی که تغییراقلیم به بشر داد، پدیدهای نیست که بشر امروز و بهتازگی با آن مواجه شده باشد. شاید بحرانیترین، کلیدیترین و رمزآلودترین مسئله کنونی موضوع تغییراقلیم در جهان بهخصوص در ایران بهرهبرداری بیرویه از جنگلها و منابع آبی است که شهرها را یکی پس از دیگری متروک میکند و همین حالا هم بسیاری از مناطق ایران بهدلیل تغییراقلیم متروک شدهاند.»
فاضلی نشلی، نام این دوره را «انتروپوسن» یا «دوره انسانی» مینامد. اما چرا او بر جاری بودن دوره انسانی تأکید دارد؟ خودش میگوید: «دورههای پلیئتوسن و یا حتی کواترنری در گذشته بهگونهای بود که اگر بحران اقلیمی رخ میداد، طبیعت دوباره خود را بازیابی میکرد. مثلاً دوره سرد و خشک حتی تا پنج هزار سال طول کشید که به آن دوره یخچالی گفتند. اما دوباره آبوهوا گرم شد و با حرکت اقیانوسها و عوامل دیگر، آبوهوای زمین خوب میشد و احیا صورت میگرفت. اما در دوره انسانی که دوره حاضر است، انسان چنان اقلیم را با اقدامات خود تحتتأثیر قرار داده که منجر به خشکیدگی پهنههای آبی و دریاچهها و تالابها شده است؛ نظیر اتفاقی که در هورالعظیم افتاده است و با خشکیدگی آن هجوم گردوخاک جامعه محلی را بیتاب کرده است. همچنین، طبیعی است که برداشت بیرویه آب از سفرههای آب زیرزمینی زیرزمینی، ذخایر آبی واقع در دل زمین را بازنمیگرداند و فرونشست زمین نمایان میشود.»
فاضلی نشلی، باستانشناس پیشازتاریخ است که تاریخچه پوشش گیاهی جنوبشرق زاگرس از پنج هزار سال گذشته تاکنون را بررسی کرده و همچنین، گاهشماری شمالغربی فلات مرکزی ایران از هزاره ششم تا هزاره چهارم پیشازمیلاد را نیز ارزیابی و بهروزسانی کرده است. او با این سابقه مطالعاتی درباره وضعیت موجود محیطزیست میگوید: «بشر امروز چنان رفتاری با محیطزیست داشته است که جبران آن بهشدت سخت است و دود ناتوانی طبیعت در بازگشت و احیای سریع به چشم انسان میرود. بنابراین، اگر روزی دیدید که اصفهان بهطور کامل متروک شد، تعجب نکنید.» این باستانشناس که واکنش انسان دوره میانسنگی و نوسنگی به تغییرات محیطی در دشت ساحلی جنوب دریای خزر را نیز بررسی کرده است، میگوید: «در مطالعات ۳۰ سال اخیر باستانشناسان مشخص شده تغییراقلیم که موجب فروپاشی جوامع کشاورزی و روستایی عصر باستان شد، چقدر طول کشید و میزان تابآوری جوامع باستانی در برابر این تغییرات چگونه بوده است. حتی میدانیم که جوامع کوچنده بهدلیل تغییراقلیم چگونه دوباره بازگشتند و روستانشینی و شهرنشینی را رونق دادند.»
حسن فاضلی نشلی میگوید: «۴۲۰۰ سال قبل، بحران اقلیمی باعث نابودی تمدن اکد در بینالنهرین شد. تمدن هیرمند در شهر سوخته را از بین برد و گردوغبار و خشکسالی، شهرهای بزرگی همچون شهر سوخته را فراگرفت و حتی شمالشرق ایران را در هزارههای گذشته بهطور کامل متروک کرد. تمدن اکد در بینالنهرین از تمدنهای دیگر بزرگتر بود. اما تغییراقلیم این تمدن را پس از هزاران سال استمرار از بین برد و ۲۰۰ سال طول کشید که در هزاره دوم پیش از میلاد احیا شود.»
بهگفته این باستانشناس، همین تغییراقلیم بود که عصر مفرغ در شهرهای باستانی سیستان را برای همیشه از بین برد و این تمدن کهن دیگر نتوانست تا آغاز دوره اسلامی به دوران اوج خود بازگردد. به همین دلیل است که از دوره ساسانی و اشکانی آثار چندانی در سیستان باقی نیست و حتی تمدن کهن جیرفت نیز بهدلیل همین تغییرات آبوهوایی از بین رفت.
فاضلی نشلی که استفاده از گیاهان در سه محوطه نوسنگی پیش از سفال در هلال حاصلخیز شمالی و شرقی را نیز بررسی کرده، معتقد است تغییراقلیم کاری با دورههای پیشازتاریخ و دوره نوسنگی که بشر به شکارورزی، گردآوری خوراک، کشاورزی و روستانشینی مشغول بود، کرد که بشر در آن روزگار ناگزیر به رها کردن همه اینها شد.
آیینها و اسطورهها زاییده تغییراقلیم
این باستانشناس با اشاره به همکاری خوب باستانشناسان با اقلیمشناسان برای مشخص کردن دوره زمانی تغییراقلیم محلی و جهانی در عصر باستان و مدت زمان آنها، میگوید: «باستانشناسان حتی متوجه شدهاند که آیینی شدن انسان، جشنها، رویدادها، فرهنگ قربانی کردن انسانها و حیوانات یا ذخیرهسازی آذوقه و… در دورههای تاریخی مختلف بهدلیل تغییراقلیم شکل گرفت. یعنی بحرانهای اقلیمی، بشر را به توجه به ماوراءلطبیعه واداشت و منجر شد در دوره باستان مراسم نیایش و حتی جشن را برای الهههای گوناگون در مقابله با خشکسالی و بلایای اقلیمی ایجاد کند.»
او که باستانشناسی ایران از دوره پارینهسنگی تا دوره هخامنشی را نیز بررسی کرده، معتقد است: «همین تغییراقلیم بود که باعث شد ساحت تفکر بشر نسبت به هستی عوض شود. افسانه گیلگمش و داستان قهرمان شهر اور که نیمهانسان و نیمهخدا بود و در جستجوی جاودانگی، براساس همین تغییر اقلیم پدید آمد. داستان قهرمان شهر اور متعلق به ساکنان بینالنهرین در هزاره سوم پیش از میلاد است. چون آن زمان بینالنهرین با سیلابهای متعدد مواجه شده بود و قهرمان شهر اور در همین شرایط بهدنبال جاودانگی برای یافتن نوح نبی به قعر دریاها رفت. چرا؟ چون میخواست از مرگ و نیستی رهایی پیدا کند و جاودانه بماند. این داستانها براساس فکتهای تاریخی پدید آمدند که باعث ویرانی شهرها و روستاها شد و اسطورههای طوفان برایناساس ساخته شد.»
حسن فاضلی نشلی با اشاره به یافتههای علمی خود در گاهنگاریهای باستانشناختی محوطههای تاریخی، نقش تغییراقلیم در دوره باستان را بر تمدنهای باستانی جدی میداند و میگوید: «در گاهنگاریهای محوطههای باستانی فلات مرکزی با وقفههای طولانی در برخی محوطههای باستانی برخورد کردهام که چگونه بهطور سیستماتیک در حدود هفت هزار سال قبل دچار فروپاشی شدهاند. نمونه آنها فرهنگ چشمهعلی است که با آنهمه اوج و زیبایی و شکوفایی در هنر؛ بهطور کامل از بین رفت. این اتفاق هفت هزار سال قبل در چشمهعلی رخ داده است.»
این باستانشناس با اشاره به سلسلهوار بودن وقفهها و فروپاشیهای تمدنهای باستانی اعلام کرد: «در بسیاری از محوطههای دچار وقفه تمدنی از جمله در محوطه باستانی سیلک کاشان، متوجه شدم اطراف این محوطهها تا هفت متر رسوب گرفته که نشان از سیلابهای سهمگین در هزاره پنجم قبل از میلاد دارد. زمانی که سیلابها را تاریخنگاری کردیم، متوجه شدیم بین متروک شدن محوطه باستانی سیلک و سیلاب رخداده، تقارن زمانی وجود دارد.»
تغییراقلیم چقدر زیر ذرهبین باستانشناسان میرود؟
استاد باستانشناسی دانشگاه تهران در پاسخ به این سؤال که باستانشناسان ایرانی چهاندازه با نگاه اقلیمی فعالیتهای خود را انجام میدهند؟ میگوید: «اصولاً باستانشناسان ایران وارد این مسائل مهم نمیشوند. درحالیکه ما میدانیم چه جنگهایی بین ساکنان زاگرس و اهالی خوزستان بهدلیل بحرانهای اقلیمی در دورههای متعدد تاریخی رخ داده است. بهدلیل همین تغییراقلیم بود که غذا وجود نداشت و آنها ناگزیر به یکدیگر حمله میکردند، شهرها را از بین میبردند و یکدیگر را بهشدت سرکوب میکردند.»
فاضلی نشلی تأکید دارد: «در هزاره پنجم پیشازمیلاد، تپه زاغه ناگهان شکوفا میشود و آثار معماری و معبد دارد. این اتفاق درست پس از رخداد تغییرات آبوهوایی شدید و تغییراقلیم افتاده است. زنان و دختران در این تپه باستانی با جمجمههای کشیده استوانهایشکل یافت شدند که بهنظر میرسد کاهنان نخستین نیایشگاهها در فلات مرکزی بودهاند و مراسم آیینی انجام میدادند. سرها را از کودکی میبستند تا دفرمه شود: این انسانهایی با سر دفرمه قطعاً یکی از وظایفشان ارتباط با دنیای دیگر بود تا بتوانند با خدایان عهد باستان برای رفع بلا، خشکسالی یا بند آمدن باران و کنترل سیلابها دعا کنند. بهطور مثال، در همین دوره یعنی در فرهنگ «حلف» که بعد از سامره در بینالنهرین بروز میکند، بهدلیل همین تغییراقلیم بهوجودآمده جوامع انسانی بهشدت آیینی میشوند. مسئولیت برگزاری جشنها برای خدایان باستانی و قربانی کردن گراز و گوسفند برای کنترل طبیعت از مختصات این جوامع در حدود هشت هزار سال قبل بوده است.»
او در ادامه توضیح میدهد: «اگر بخواهیم برگردیم به دوره تاریخی در بینالنهرین، در اینجا در دشت هموار که کوه وجود نداشت، ناگهان سیلابهایی از دور دست جاری میشد و شهرها را به ناگهان از بین میبرد. بنابراین، باورهای عجیب برای کنترل طبیعت آنجا نیز در ذهن انسان وامانده در چیرگی بر طبیعت شکل میگرفت.»
بهگفته این باستانشناس، تغییراقلیم هر هزار سال رخ میدهد و باستانشناسان این موضوع را در بررسی و کاوش محوطههای باستانی بهوضوح دیدهاند. در گذشته از موضوعی بهنام تغییراقلیم بیخبر بودیم و چیزی در مورد وقفههای فرهنگی نمیدانستیم. در این دوره بیشتر تمرکز باستانشناسان بر تداوم فرهنگی بود. اما حالا میدانیم که در فلات مرکزی حدود ۳۰۰ سال تنش محیطزیستی -در حدود هفت هزار سال قبل- وجود داشته است. بارانهای بسیار زیاد، گرما و سرمای شدید و تغییراقلیم وسیع منجر به مهاجرتهای گسترده در همین دوره شده است. مثلاً گروههای انسانی در هنگامه تغییراقلیم هزارههای گذشته از شمالشرق ایران و مناطق مستعدتر در تغییراقلیم برای یافتن غذا به نقاط دیگر رفتهاند.
فاضلی نشلی در ادامه توضیحاتش تأکید دارد: «در فارس در دوره موشکی (Mushki) و در حدود ۸۳۰۰ سال قبل شاهد فروپاشی روستانشینی هستیم. در این دوره متوجه شدیم که قبل از بحران با پایههای معماری قوی و خانههای بسیار زیبا بنیان گذاشته شده، در ساختار معماری، خانه و کوچه وجود دارد و مردم دامدار و کشاورز همه در روستا زندگی میکردند، اما زمانی که دچار بحران اقلیمی شدهاند، یکباره به شکارورزی و کوچنشینی رو آوردهاند و بهاینترتیب، روستانشینی از بین میرود. شیوه زندگی تغییر میکند و جامعه از روستانشینی به شبانی، کوچنشینی و شکارورزی تبدیل میشود.»
فاضلی نشلی در پاسخ به این سؤال که آیا باستانشناسی ایران به مرحله تدقیق تغییراقلیم و رخدادهای باستانی ورود کرده است؟ میگوید: «موضوعات مرتبط با تغییراقلیم برای نسلهای گذشته باستانشناسی ایران اهمیت زیادی نداشت. اما الان که با پدیده بحران اقلیمی مواجه هستیم و زنگ خطر بحرانهای محیطزیستی به صدا درآمده است، مطالعات میانرشتهای مرتبط با زمین باستانشناسی و ژئوآرکئولوژی یا زلزلهشناسی با ۵۰ سال تأخیر آغاز شده است. در سال ۱۹۰۳ یک زمینشناس و جغرافیدان بهنام «الیورث هانتینگتون» از آمریکا بههمراه پمپلی به ترکمنستان و خوارزم رفت. همان موقع آمریکاییها فهمیدند که باید در کنار باستانشناسی دیرین اقلیمشناسی را جدی گرفت. اما باستانشناسی ایران هنوز شیءمحور و شکوهمحور است.» او معتقد است دلیل این رویکرد در میان باستانشناسان این است که: «در ۳۰۰ سال اخیر ایران دچار شکستهای مختلف تاریخی در برابر غرب شده است. معمولاً ملتهایی که دچار چنین شکستهایی میشوند، نسبت به دیگر ملتها دچار باستانگرایی و گرایشهای آرمانشهری افراطی میشوند.»
عضو هیئتعلمی دانشکده باستانشناسی دانشگاه تهران با اشاره به کتاب نوشتهشده توسط «ساموئلهانتینگتون»، استاد دانشگاه هاروارد آمریکا، بهنام «نبض آسیا» که در آن امکان حمله مردمان آسیای مرکزی به ایران بر اثر تغییراقلیم را بررسی کرده است، میگوید: «او سه سال در قبایل کوچنشین خوارزم زندگی کرد و این کتاب را ۱۲۰ سال قبل نوشت. درحالیکه ما چنین ادبیاتی بین باستانشناسان ایرانی حتی امروز هم نداریم. در دانشکدهها و گروههای باستانشناسی نیز چنین مطالعاتی را نمیبینیم و بهدلیل آنکه باستانشناس و باستانشناسی در ایران بعد از انقلاب و بهخاطر بیتوجهی به علوم انسانی، عقیم شده است و باستانشناسان امکان ارتباط با دنیای خارج را ندارند، نمیدانیم در جهان چه میگذرد و وقتی علم بهروزشده را نشناسیم، نمیتوانیم راهکاری برای حل بحرانهای محیطزیستی با تکیه بر تجارب باستانی ارائه کنیم. به همین دلیل، بر شیءمحوری و داشتن قدیمیترینها تمرکز میکنیم. درصورتیکه مسائل اساسی ایران اکنون چیز دیگری است و مسئولیت باستانشناسان ارائه راهکار حل بحرانهای اقلیمی با تکیه بر رخدادهای باستانی و بررسیهای علمی محوطههای متروکشده بهدلیل تغییراقلیم است.»
بهاعتقاد این باستانشناس، سرعت بهرهبرداری از منابع طبیعی و محیطزیست ایران بهشدت زیاد است و به همین دلیل، اکنون با بحرانهای کلان محیطزیستی که در دورههای باستانی نیز در ایران اتفاق افتاده بود، دست به گریبان هستیم.
مریم جلیلوند فرد
روزنامه نگار
- منبع خبر : پیام ما